کسراکسرا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما کسرا

2 سالگی عشقم مبارک...

پسرک عزیز تر از جانم! هر وقت هوای این شهر ابری می شود  دلم تو را میخواهد تو و آن پاهای کوچک و ظریفت را  تو و آن دستهای فسقلی و گرمت را  خنده ات لبهایت  تو را میخواهم که قید دنیا را بزنم  و ببرمت به نزدیکترین پارک  جایی که آسمان و درخت و آب و زمین  دور هم جمع اند  با هم تاتی تاتی  با هم خنده خنده  بعد بغلت کنم و بنشینی روی پاهایم روی نیمکت  و من...  برایت از بزرگ شدن بگویم  و هر بار که کلمه بزرگ می آید بر زبانم  دستانم محکم گرد شود دور دستانت  یک جوری که خودت هم نفهمی  چقدر از بزرگ شدنت می ترسم توی بغلم فشا...
11 بهمن 1391

23 ماهگی و خداحافظی با شیر مادر

یعنی اصلا فکر نمی کردم یه همچین پسر آقا و دانا و باهوشی دارم من  حالا چرا ؟! میگم براتون  چند وقتی بود که زمزمه های از شیر گرفتن رو واسه خودم زمزمه میکردم دیگه برام جونی باقی نمونده بود صبح تا شب کسرا طلب شیر داشت و من بی رمق تر و خسته تر از لحظه قبل  از طرفی هم خورد و خوراک اقا کسرا زیاد چنگی به دل نمیزد و همه میگفتن اگه از شیر بگیریش غذا خوردنش خیلی بهتر میشه  واسه همین تو فکرم بود که دیگه باید به زودی شیر مادر رو قطع کنم  و البته فکر میکردم راهی بس سخت و طاقت فرسا پیش رو داریم هم کسرا هم من  چون کسرا شدییییییییییییییدا وابسته به شیر من بود و من وابسته تر از کسرا به وجود گرم و نازنین پسرم تو بغلم&n...
11 دی 1391
1